معرفی اجمالی کالا
رمان ایرانی تعبیر رویا
رمان تعبیر رویا نوشتهی فرشته محبیان، داستان زندگی دختری به نام پرستو را به تصویر میکشد که پدر و مادرش او را مجبور به ازدواج با پسری پولدار به نام شهرام میکنند. اما هیچ عشقی میان این دو وجود ندارد.
پرستو دختر مهربان و خوش قلبی است که با رفتارهای ناعادلانه همسر و خانوادهاش، به افسردگی دچار شده است. شهرام مردی معتاد و بیغیرت است. خیانت شهرام و در نهایت طلاق آنها شدت افسردگی در پرستو را بیشتر کرده و بعد از مدتی دخترک به دلیل بیماری در بیمارستان روانپزشکی بستری میشود.
هنگامی که ناامیدی، تمام وجود پرستو را فرا گرفته بود با زنی به نام هما آشنا میشود، که با حضور برادرش روزبه انگیزه دوباره زندگی کردن را در وجودش روشن میکند. روزبه تلاش میکند تا در افکار و رویاهای ویران شدهی پرستو عاشقانههای تازهای بسازد و او را برای بهتر بودن و بهتر شدن هدایت میکند.
در بخشی از کتاب تعبیر رویا میخوانیم:
صبح که شد، با کسالت از خواب بیدار شدم. میخواستم همچنان در رختخواب بمانم، اما هما گفت:
حالا که فردا راهی تهرانیم، حیفه امروزمون رو با خواب حروم کنیم.
میخواست من را جایی ببرد که به آن جا علاقهی زیادی داشت. اشتهایی به صبحانه نداشتم. هما هم اصرار نکرد. مانتویم را پوشیدم و همراهش رفتم. بچهها میخواستند دنبالمان بیایند، اما مادر مانع آنها شد و این ممانعت باعث خوشحالی هما. بچهها معمولاً کاری به من نداشتند. شاید سردی و رخوتم در رفتارشان بیتأثیر نبود. من یک تکه گوشت بودم که راه میرفت، میخوابید، بیدار میشد و غذا میخورد؛ بدون هیچ انگیزه، احساس و هدفی. تکه گوشتی که فقط گاهی حالش خوب بود و بیشتر مواقع بد و امروز از آن روزهای نسبتاً بدم بود.
پاهایم برای رفتن کشیده نمیشدند. بالا رفتن از کوه برام مشکل بود، اما به خاطر هما حرفی نمیزدم. بالاخره هما روی پلی چوبی از حرکت ایستاد و من توانستم کمی نفس بکشم. آنطرف پل، دو سه دختر جوان روستایی از در باغی بیرون آمدند که تا هما را دیدند، روی پل آمدند و با خوشحالی او را در آغوش گرفتند و بوسیدند. بعد از اینکه هما مرا به آنها معرفی کرد، مرا هم در آغوش گرفتند و صورتم را با بوسه خیس کردند. تن رنجور مرا در میان بازوان پرقدرت خود میفشردند. چون با لهجه حرف میزدند، معنای بعضی از حرفهایشان را نمیفهمیدم؛ بههمینخاطر کمی از آنها فاصله گرفتم. نگاهم را به رودخانهی زیر پل دوختم و فارغ از آنها گوشهای ایستادم. آب رودخانه با شدت در جریان بود. دیشب باران باریده بود و پل هنوز کمی خیس بود. مدتی بعد با صدای شخصی به خود آمدم:
تو شهر از اینا ندارین.
نگاهش کردم و پرسیدم: «چی؟»
یکی از همان دخترهای روستایی بود. او حرفش را تکرار کرد. منظورش رودخانه و مناظر سرسبز روستایشان بود. نگاه بیفروغم را از او گرفتم و بهظاهر لبخند زدم و گفتم:
اینجا واقعاً زیباست.
🟣 خرید نسخه الکترونیکی کتاب از کتابراه
-
مؤلف/ مؤلفان
-
ناشر
-
زبان اصلی
-
سال انتشار۱۳۹۸
-
نوبت چاپیکم
-
تعداد صفحات۴۳۰
-
نوع چاپتک رنگ با کاغذ تحریر
-
قطع کتابرقعی (۲۱×۱۴.۵)
-
نوع جلدشومیز
-
شابک۹۷۸-۶۲۲-۶۰۲۰-۳۵-۰
-
دستهبندی محتوایی
شما هم می توانید دیدگاهتان را بنویسید.
دیدگاه شما برای ما مهم است.
امتیاز کاربران به : رمان ایرانی تعبیر رویا
Fatima :
سلام طرح جلد قشنگه فقط باید بخونم کتابو تا نظرمو در موردش بگم فقط یه سوال چرا روی اون دکمه به من اطلاع بده میزنم چیزی نمیاد؟
با سلام و احترام،سپاس از لطف شما، انشالله بزودی طی چند روز آینده کتاب منتشر میشه، باعث خوشحالی و افتخار ماست که کتاب را بخونید و نظر ارزشمند خودتون را با ما در میان بگذارید.
وقتی شما "دکمه به من اطلاع بده" را میزنید این کتاب به لیست اطلاعرسانی پنل شما اضافه میشه و زمانی که موجود شد، شما یک پیغام در پنل خودتون مشاهده میکنید که این کتاب موجود شده و میتونید خرید کنید.
موفق و سلامت باشید 🙏🏻🌸